نگاهت را از چنگال کابوس های دهشتناک بستان و به آغوش صبح بسپار. بی تردید چشم روشنی صبح، تحقق رویایی زیباست. اکنون غمزه بهار میهمان چشمان خریدار توست. با مهر با لبخند به شکوفه ها و شقایق، عندلیب و پرستو، به بهار خوشآمد بگو. با رقص قبای سبز بهار در نسیم برقص. با آواز چوپان در چمنزار، سرود زندگی را زمزمه کن. عطر زنبق ها و بابونه های وحشی را بغل بزن و فصل نو را به خانه دلت دعوت کن. جانا! خورشید همچنان از پشت پرچین تاریکی طلوع می کند. هیاهوی گنجشک ها همچنان از پس پنجره خواب، بیدارباشی دل انگیز برای شروعی دوباره است. بهانه ها کم نیست برای سرودن زندگی؛ فقط گاهی گم می شوند لابلای اطلسی های باغچه، روی بال پروانه، توی سنگینی سیال "دوستت دارم ها"، روی گلخند مهربانی ها.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها